مشخصات کتاب بهار خانوم جلد 1
نام : |
کتاب بهار خانوم جلد 1 |
مولف ، نویسنده : |
حجت الاسلام محمدرضا حدادپور جهرمی |
انتشارات، نشر : |
حداد |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
145 / رقعی شومیز |
شابک : |
9786229832790 |
قیمت پشت جلد : |
109,000 تومان |
|
پیش تر دوستی و ارتباط نوجوان با کسی که سالها از خودش بزرگتر است رسم نبود.خب خانواده ما هم مقید به رعایت اصول تربیتی و اخلاقی بودند و طبیعی بود که مرتب از رفت و آمد و دوستان و حتی دشمنان فرزندشان خبردار باشند. آنها متوجه رفت و آمد بنده به یک مغازه کوچک تعمیرات رادیو و تلویزیون شده بودند؛ مغازه ای که یک مرد حدوداً چهل و چندساله در آن کار می کرد و سخنان زیبایی می گفت، سخنانی از جنس مراقبت از نفس و مبارزه با شیطان.در آن سالها که با اجازه والدینم به مغازه آن مرد می رفتم، دو چیز را خوب یادگرفتم: اول اینکه اگر از نوجوانی خودت را به رعایت و مراقبه عادت دادی، در سنین بالاتر می توانی نفس را کنترل کنی، و الا خیلی مشکل است. دوم اینکه همه چیز از دانستن احکام شرعی و عمل به حلال و حرام الهی شروع می شود. نمی شود کسی حواسش به رعایت احکام و دقت در آیات قرآن و عمل به سنت اهل بیت نباشد اما به جایی برسد.آن مرد آنقدر این دو مطلب را شیرین و مکرر می گفت که در ذهنمان جا افتاد و به این باور رسیدیم، اما باور تنها کافی نبود، چرا که آنچه او به ما آموخت با انزوا و انجام انواع دستور العمل ها و ذکرها در خفا و کنج خانه سازگار نبود. او بزرگترین آفت معنویتهای دور از منطق صحیح اسلام و سیره بزرگان دین را سکولار بودن آن می دانست. وقتی طلبه شدم، با مطالعه و شرکت در دوره های مقدماتی و تخصصی آشنایی با مبانی فکری و عملی عرفانهای نوظهور و نومعنویت گراها از محضر درس و بحث استادان بزرگوار در این شاخهها بهره گرفتم و تلاش کردم تا در آثار کتبی و شفاهی، مبلغ معنویت برخاسته از رعایت احکام الهی و اتصال به علمای ربانی و توجه به اقتضائات نظام اسلامی باشم.
داستان پیش رو، که هم از لحاظ موضوع و هم از لحاظ محتوا با سایر آثار بنده متفاوت است، دفتر نخست از روایت زندگی دو خواهری است که بر سر سفره بزرگ منشی و معنویت پدر و زلالی و صفای مادرشان نشسته اند؛ دو خواهری که محدودیتهای جسمی و اجتماعی مانع عمل به فرمان ندای فطرت پاکشان نشد.
این دفتر سرآغاز روایتی از زندگی عزیزانی است که همان قدر به ما نزدیک هستند که دورند! آنقدر جلوی چشممان هستند که آنها را نمی بینیم. آغاز آشنایی مخاطب گرامی با کسانی است که وجودشان محصول توجه والدین به رعایت حقوق الهی و انسان هاست و در دفترهای آینده (بعون الله تبارک وتعالی)، با انتخاب های آگاهانه و اثرگذاریهای شجاعانه اجتماعی آنها آشنا خواهید شد.این مقدمه را در شب شهادت سه ساله اباعبدالله الحسین علیه السلام نوشته ام و به ساحت نورانی آن دردانه و پدر گرامی اش عرضه می دارم:
«يا أيها العزيز مسنا و أهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الكيل و تصدق علينا إن الله يجزي المتصدقين.» (سوره یوسف، آیه ۸۸)
به امید توجه و عنایت و شفاعتشان در دنیا و برزخ و آخرت.
در بخشی از کتاب میخوانیم :
فیروزه خانم همان نزدیکی بود تا اگر بهار کمک بخواهد به او کمک کند. دید که بهار لحظه ای چشمش را بست. زیر لب مثل آدم گنده ها اما شيرین و خوشـــــــــــمزه یک (السلام علیک یا اباعبدالله الحسين) و یک (رحمت الله و برکاته) گفت و بعد از سه چهار ثانیه دستان تپلش را تا گـوش هایش بالا آورد و طوری که اگر هـر کسی میشنید دلش غنج میرفت گفت: (چهـار رکعت نماز ظــهر می خوانم، قربة الى الله...الله اکبر!) وقتی بهار نماز می خواند همه ی بچه ها به او نگاه می کردند، از بس شیـریـن و تپل اذكـار نماز را می گفت. یک عروسک داشت که اسمش را گذاشته بود تابستان. میگفت: تابستان خواهر کوچک من است.تابستان دست داشت، اما چـون کاموایی بود انگ شت نداشت. خود بهار برایش انگشت و برای هر انگشتش سه بند با خودکـــار کشیده بود. گاهـی که یادش بود تابستان را بعد از نماز روی پاهایش می گذاشت و آرام و شمرده شمرده با انگشتان تابستان ذکر و تسبیح می گفت.