مشخصات کتاب عروس قریش
نام : |
کتاب عروس قریش |
داستانی از زندگانی حضرت آمنه سلام الله علیها |
مولف ، نویسنده : |
مریم بصیری |
انتشارات، نشر : |
اسم |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
341 / رقعی شومیز |
شابک : |
9786226019033 |
قیمت پشت جلد : |
49,000 تومان |
|
یکی از گونه های شناخته شده ی جهان رمان، روایت های زندگینامه ای است که چنانچه بر اساس بستر شخصیت های دینی روایت شده باشند مخاطب را با لایه ها و وجوه دیگری از این شخصیت ها آشنا می کند.
رمان عروس قریش، یکی از همین رمان هاست که بر بستر زندگانی پدر و مادر پیامبر اسلام (ص) روایت خود را به پیش می برد. مریم بصیری، در این اثر با انتخاب زندگی و زیست آمنه و عبدالله بن عبدالمطلب داستانی خوشخوان از زندگی این دو بزرگوار به دست می دهد.
کتاب عروس قریش نوشته مریم بصیری یک رمان تاریخی است با محوریت زندگی حضرت آمنه مادر پیامبر اسلام. این کتاب روایتی است زندگی این بانوی بزرگوار و ازدواجش با پدر پیامبر. نام کتاب عروس قریش هم اشاره به ایشان دارد.
این کار بارها و بارها مورد بازخوانی نویسنده قرار گرفته و با منابع تاریخی تطبیق داده شده است. به این جهت که روایتهای تاریخی و اطلاعات در مورد حضرت آمنه (س) کم است با کارشناسان تاریخی و متخصص تاریخ اسلام جلساتی گذاشته شده و کتاب به آنها عرضه شد و محتوای آن مورد بررسی قرار گرفت تا مشکلی در متن کار وجود نداشته باشد. نویسنده در بخشی از رمان از تخیل خود استفاده کرده است اما این بخشها درمورد زندگی پیامبر نیست. کتاب روایتی جذاب و پرکشش دارد و خواننده را با خودش همراه میکند.
خواندن کتاب عروس قریش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به رمان تاریخی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب عروس قریش
آمنه کاری نداشت که بکند. ماهها بود که گرما مردم مکه را گداخته بود و آمنه کاری نداشت جز آنکه در عطش آبی خنک و هوایی خنکتر به شانهٔ پنجره تکیه بزند و از اتاق بالاخانه به کوچه بنگرد. تازه دستش به قفل پشت پنجره رسیده بود. برای دیدن گوشهای از کعبه باید روی پنجهٔ پاهایش میجست تا لتههای پنجره را باز میکرد و از میان مشبکهای چوبی آن سرک میکشید. همیشه هم فقط میتوانست کنجی را ببیند که کوه ابوقبیس از پشتش قد کشیده بود.
تیغهای تیز آفتاب از میان پنجره به اتاق سرک میکشید و در دستان دختر فرومیرفت. دلش برای خنکای باران تنگ شده بود، برای وقتی که اول بار بارش باران را دیده بود. بِرّه گفته بود در مکه باران نمیبارد و اگر ببارد سیلآسا در میان بازوان سنگی شهر چرخ میخورد و در میان خانهها میچرخد. آمنه همان یک باری که باریدن باران را دیده بود از آبی که در میان کوچهها میچرخید، لذت برده بود. چقدر دوست داشت چون پدرش زیر شُرشُر ناودان کعبه بایستد و باران عطش وجودش را سیراب کند.
همهمهٔ دوروبر کعبه که بالا گرفت آمنه دستانش را روی لبهٔ پنجره گذاشت و خودش را بالا کشید. ایستادن روی تاقچهٔ پنجره را دوست داشت. حس میکرد قد کشیده است و میتواند با قد مادرش برابری کند. سعی کرد بیشتر سرک بکشد؛ اما نتوانست بفهمد سروصدایی که در میان کوچهها میپیچد از کجاست. تنها پدر را دید که به سوی خانه میآید و اندکی بعد صدای بِرّه در میان صدای خستهٔ وهب شنیده شد. آمنه از تاقچه پایین پرید و از پلههای گوشهٔ دیوار بالاخانه خودش را به اتاق پایین رساند.
- این جماعت را چه میشود؟ باز به همان تکاپوی بیحاصل پیشین افتادهاند.
- راحِل که به دیدارمان آمده بود میگفت خیال آن دارند باری دیگر مراسم باران راه بیندازند!