مشخصات کتاب بازگشت (پیام هایی از تجربه های نزدیک به مرگ)
نام : |
کتاب بازگشت (پیام هایی از تجربه های نزدیک به مرگ) |
مولف ، نویسنده : |
گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی |
انتشارات، نشر : |
شهید ابراهیم هادی |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
120 / رقعی پالتویی شومیز |
شابک : |
9786227169072 |
قیمت پشت جلد : |
65,000 تومان |
موضوع : |
تجربه های نزدیک به مرگ |
|
مرگ و آنچه پس از آن اتفاق می افتد، همیشه برای بشر سؤال اساسی بوده. ادیان ومذاهب از تداوم حیات پس از مرگ خبر داده اند، اما در بیشتر آن ها، در مورد پدده مرگ و حوادث پس از آن، به برخی داستان ها و حکایت های محدود اشاره شده، فقط در اسلام موضوع معاد اختصاص دارد. با این حال، همه به دنبال اطلاعات بیشتر در این زمینه هستند.
در سال های اخیر، با پیشرفت هایی که در رشته پزشکی و فرایند احیای بیماران بوجود آمده، روزنه هایی به جهن ناشناخته ی پس از مرگ ایجاد شده است.
«تجربیات نزدیک به مرگ» یی از این روزنه هاست که کثرت شواهد ارائه شده از طریق آن، حتی توه بسیاری از دانشمندان را نیز به خود جلب و آنان را وادار ب نحقیق و پژوهش در این زمینه کرده است.
گزیده ای از کتاب بازگشت: آخرین روزهای اسفند 1364 بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام، تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم. اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند. داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده.
همینطور که جلو می رفتم، یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد. برگشتم، اما کسی را ندیدم!
می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد. دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق در خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم: شما من رو صدا زدی؟
چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، من، کاظمینی.
چشمانم از تعجب گردشد. گفتم: محمد حسن اینجا چیکار می کنی؟
محمد حسنکاظمینی سال های سال با من هم کلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را می دیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سال های اول جنگ، در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان می گفتند که برادران حسن اسیر شده اند.
بلا فاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم: این همکلاسی من طبق پرونده اش، چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و...
بر گرفته از متن کتاب:
گفت: پایت را بگذاری این طرف خط، برزخ شما شروع می شود. بهشت را از دور می دیدم. رفتم آن طرف خط و دویدم. اما نتوانستم بروم. دیدم کنار یک پیرمرد بسیار ضعیف قرار گرفتم. به من گفتند: شما تنها نمی توانی بروی. این پیرمرد همراه شماست.
گفتم: این نمی تواند راه برود. الان می میره.
لبخندی به من زد و گفت: این پیرمرد اعمال صالح توست ه از تو جدا نخواهد شد...
زدم توی سرم. پس کی بود می گفت: دلت پاک باشه... نماز چیه... ثواب چیه...
مولف : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
ناشر : انتشارات شهید ابراهیم هادی