مشخصات کتاب به سفارش مادرم
نام : |
کتاب به سفارش مادرم |
بیست و چند روایت از ماموریتی خانوادگی در عراق |
مولف ، نویسنده : |
احسان حسینی نسب |
انتشارات، نشر : |
آستان قدس رضوی |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
328 / رقعی شومیز |
شابک : |
9789640230671 |
قیمت پشت جلد : |
150,000 تومان |
|
کتاب حاضر روایت هاییست از سفر اربعین از یک عکاس که به سفارش مادرش به این سفر می رود و این روایت ها را برای مادرش می نویسد.
این کتاب شامل 23 روایت با عناوین: مرد کوهی، حسون، دکتر نیری و ... می باشد.
این کتاب مجموعه 23 روایت از مشاهدات نویسنده از سفر اربعین در عراق است. نویسنده در این کتاب با مخاطب قرار دادن مادر خود، مشاهدات خود را از دیدار با پیادهروندگان این مسیر ثبت کرده است.
این کتاب شامل روایاتی داستانگونه درباره زائران و موکبداران و خانوادههای شرکتکننده در پیادهروی عظیم اربعین حسینی، با ملیتها و فرهنگهای مختلف و نیز عکسهایی مستند از آنها است.
در زیرعنوان کتاب چنین آمده است: «بیست و چند روایت از ماموریتی خانوادگی در عراق». همچنین در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است: «در این سالها، مادرم از بین سفرهایی که نمیتوانست برود، بیشتر از همه سفر به عراق در ایام اربعین را دوست داشت. مادرم زن با اعتقادی است. درست همانقدر که من بیاعتقادم. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه پیادهروی آدمها حضور داشته باشد و بخشی از تاریخی باشد که این سالها در حال رقم خوردن است. اگرچه بخشی غیرموثر و اگرچه بخشی که با حضور خود این گردهمایی بزرگ را رونق میدهد؛ اما باشد و به اندازه حضور یک زن پنجاه و چند ساله، این تنور را گرم نگه دارد. من اما دوست نداشتم هیچوقتی از سال به عراق سفر کنم؛ خاصه در ایام اربعین. اما... مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کردهاند تا با آنها به عراق بیایم و روی عکسهایی که آنها از این سفر میگیرند، چیزی بنویسم، مشتاقتر از همیشه، خواست تا من بجای او به این سفر بروم. من بهخاطر مادرم به عراق رفتم، و نرفتم که روی عکسهایی که دوستان عکاسم میگیرند، چیزی بنویسم. رفتم که برای او بنویسم. برای مادرم، که نمیتوانست به این سفر بیاید».
در بخشی از کتاب میخوانیم :
۶ سال است که مادربزرگ، مادر مادرم، در هجوم بیامان فراموشی مثل کبوتری آشیان گم کرده مانده است و راهی از گذشته به امروز و این لحظه نمییابد. آلزایمر مثل ابری سیاه، تمام حدفاصل گذشتهاش تا امروز و این لحظه و این دقیقه، در نقطهای درمانده است؛ نقطهای که گذشته اوست. ۶ سال است که مادرم، در تمام آنات و لحظات، پیش مادربزرگ است و از او پرستاری میکند. شش سال است که مادرم نتوانسته به هیچ سفری برود، در هیچ جمعی حاضر شود، یک دقیقه خانه را با خیال راحت ترک کند.
در این سالها، مادرم از بین سفرهایی که نمیتوانست برود، بیشتر از همه سفر به عراق در ایام اربعین را دوست داشت. مادرم زن با اعتقادی است. درست همانقدر که من بیاعتقادم. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه پیادهروی آدمها حضور داشته باشد و بخشی از تاریخی باشد که این سالها در حال رقم خوردن است. اگرچه بخشی غیرموثر و اگرچه بخشی که با حضور خود این گردهمایی بزرگ را رونق میدهد؛ اما باشد و به اندازه حضور یک زن پنجاه و چند ساله، این تنور را گرم نگه دارد. من اما دوست نداشتم هیچ وقتی از سال به عراق سفر کنم؛ خاصه در ایام اربعین. اما... مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کردهاند تا با آنها به عراق بیایم و روی عکسهایی که آنها از این سفر میگیرند، چیزی بنویسم، مشتاقتر از همیشه، خواست تا من بهجای او به این سفر بروم. من بهخاطر مادرم به عراق رفتم، و نرفتم که روی عکسهایی که دوستان عکاسم میگیرند، چیزی بنویسم. رفتم که برای او بنویسم. برای مادرم، که نمیتوانست به این سفر بیاید.»
آنچه خواندید برشی از کتاب «به سفارش مادرم» بود که به قلم احسان حسینی نسب به نگارش درآمده و دربرگیرنده 23 روایت داستانگونه از مشاهدات نویسنده پیرامون زائران و موکبداران و خانوادههای شرکتکننده در پیادهروی عظیم اربعین حسینی، با ملیتها و فرهنگهای مختلف و نیز عکسهایی مستند از آنهاست. احسان حسینینسب در این کتاب مادر خود را مخاطب قرار داده و همه روایتها خطاب نویسنده است به مادرش از مشاهدات این سفر با شکوه.
کتاب «به سفارش مادرم» به سفارش مجموعه هنری خیمه و با مجموعه عکسهای مستند عزاداران حسینی در مراسم پیادهروی اربعین سیدالشهدا(ع) از ملیتها و فرهنگهای مختلف توسط عکاسان وهب رامزی، عبدالمجید قوامی، روحالله خسروی و شهره بهرامیثبت شده است.
در این سال ها، مادرم از بین سفرهایی که نمی توانست برود، بیشتر از همه سفر به عراق در ایام اربعین را دوست داشت. مادرم زن با اعتقادی است. درست همانقدر که من بی اعتقادم. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه پیاده روی آدم ها حضور داشته باشد و بخشی از تاریخی باشد که این سال ها در حال رقم خوردن است. اگرچه بخشی غیرمؤثر و اگرچه بخشی که با حضور خود این گردهمایی بزرگ را رونق می دهد؛ اما باشد و به اندازه حضور یک زن پنجاه و چند ساله، این تنور را گرم نگه دارد. من اما دوست نداشتم هیچ وقتی از سال به عراق سفر کنم؛ خاصه در ایام اربعین. اما... مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کرده اند تا با آن ها به عراق بیایم و روی عکس هایی که آن ها از این سفر می گیرند، چیزی بنویسم، مشتاق تر از همیشه، خواست تا من بجای او به این سفر بروم. من به خاطر مادرم به عراق رفتم، و نرفتم که روی عکس هایی که دوستان عکاسم می گیرند، چیزی بنویسم. رفتم که برای او بنویسم. برای مادرم، که نمی توانست به این سفر بیاید.
مولف : احسان حسینی نسب
ناشر : انتشارات به نشر