مشخصات کتاب سوخته
نام : |
کتاب سوخته |
کرامات و زندگینامه و محل دفن آیت الله محمد جواد انصاری همدانی |
مولف ، نویسنده : |
هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس |
انتشارات، نشر : |
موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
406 / رقعی شومیز |
شابک : |
97896442910052 |
قیمت پشت جلد : |
256,000 تومان |
قیمت با تخفیف : |
230,000 تومان |
|
حضرت آیت الله انصاری که رحمت خدا بر او باد در ایام جوانی که طلبه بودند و مخالف با عرفان در پی انتباهی که با سخنان پیر روشن ضمیر و عالم ربانی در همدان رخ داد سر به بیابان گذاشتند و چنین شد...آیت الله انصاری زحمات طاقت فرسایی کشیدند، سالهای متوالی زیادی تمام ایام سال را به جز روزهای حرام و مکروه روزه میگرفتند و نحوه شب زنده داری ایشان بدینگونه بود که ابتدای شب میخوابیدند و بعد از دو ساعت استراحت بر می خاستند و وضو می ساختند و به نافله مشغول میشدند بعد از خواندن چند رکعت نافله و قرائت قرآن سپس میخوابیدند و مجدداً بعد از مقدار کمی استراحت برمیخاستند و پس از وضو به نافله و قرائت قرآن میپرداختند، آنگاه دوباره به استراحت میپرداختند و قریب یک ساعت به اذان صبح بیدار میشدند و تا صبح به نوافل، قرائت قرآن، ذکر، مناجات، توسل، تفکر و سجدههای طولانی میپرداختند.
آیت الله انصاری میفرمودند که:بیابانهای اطراف مسجد جمکران بسیار پر برکت است و خود استفادههای شایانی از این بیابانها بردهام.
این مرد الهی، اعتکافهای زیادی در مسجد جمکران داشتند و بهرههای خود را از این مسجد میگرفتند.
آیت الله انصاری نقل فرمودند که : در همان اوائل سیر وسلوک بود که مرحوم پدرم را در خواب دیدم که دو تا تسبیح به من دادند و تسبیحها منقش بودند، بعد که بیدار شدم از قرآن استخاره باز کردم تا تعبیر خوابم را بدانم، این آیه شریفه آمد:
« یسبحون الیل و النهار لا یفترون: همه به شب و روز بی آنکه هیچ سستی کنند به تسبیح او مشغولند. انبیاء/20 ».
از این آیه شریفه فهمیدم که بدون سستی باید شب و روز به سوی مقصد در حرکت باشم.
حضرت آیت الله صدرالدین حائری شیرازی میفرمودند: من خیلی جستجو کردم که بدانم استاد کامل ایشان در این راه چه کسی بوده وقتی از خود آقا سؤال کردم فرمودند : ((این انتباه الهی بود که شامل حالم شد))
دکتر علی انصاری بیان می کند:
« آقای انصاری در شبستان حاج محمد طاهر، در مسجد جامع همدان نماز می خواند و افرادی که با ایشان نماز می خواندند همان افراد خاصی بودند که نسبت به آقا شناخت داشتند. و بعد از نماز مغرب و عشاء ایشان همراه چند تن از شاگردانشان به منزل می آمدند و من هم همراه پدرم بودم. این ها بعد از نماز طوری حالشان منقلب می شد که هیچ کدام یارای صحبت کردن نداشتند و کاملاً در سکوت و خلوت خودشان فرو رفته بودند.
یک بار که از مسجد بر می گشتیم یکی از دوستان آن چنان انقلاب روحی شدیدی پیدا کرده بود که به نفس نفس افتاده بود و بلاانقطاع اشک می ریخت.هوا هم سرد و زمستانی بود. به منزل که رسیدیم، همه رفتند زیر کرسی نشستند، ولی ایشان از شدت حرارتی که داشت بیرون کرسی افتاده بود و آن قدر سینه اش حرارت داشت و نفس نفس می زد که مرحوم ابوی فرمود: « بروید برف بیاورید و روی سینه اش بگذارید. »
برف را که روی سینه ایشان گذاشتند، مثل این بود که برف را روی بخاری گذاشته بودند، جیز ... این طور صدا می کرد. »
مولف :هیات تحریریه موسسه فرهنگی شمس الشموس
ناشر : انتشارات شمس الشموس